در سال ۱۳۴۵، روستای کوچک فیروزه‌ای، گهواره کودکی شد که نامش را محمود گذاشتند. وی در دامان مادری متدین و با تقوی رشد پیدا کرد و از نعمت وجود پدری بهره‌مند شد که نوای بامدادی تلاوت قرآن او، درس مذهب و دینداری را به بچه‌ها می‌آموخت این فضای معنوی، کودکی محمود را به روزهای درس و مدر سه پیوند زد. سیزده ساله بود که دست استکبار جهانی آتش جنگ را شعله‌ور ساخت. در چهارده سالگی راهی جبهه‌های عشق شد و همه زندگی او آنجا بود. معنویت و عطر جبهه او را عاشورایی کرده بود. زندگی سرشار از عقیده و جهاد محمود باعث شد تا در ۲۴ سالگی به فرماندهی گردان امام حسین (ع) منصوب شد. او پاسدار مومنی بود که برای برپایی حاکمیت توحید و استقرار نظام عدل الهی از هیچ کوششی دریغ نمی‌کرد. در سال ۱۳۶۸ سنت و آئین محمدی را به جای آورد با مومنه‌ای همراه و صبور، پیمان ازدواج بست و چند سال بعد به ضیافتی سرخ فراخوانده شد. آن روز که تاریخ بیست و هفتمین روز زمستان سال ۷۱ را بر پیشانی داشت، جاده زاهدان – زابل شاهد فریاد و ناله صدها مرد و زن و پیر و خردسالی که در محاصره جمعی از جیره‌خواران استعمار قرار گرفته بودند که فریاد یا حسین سر داده بودند. کوردلان نااهل که در کوهساران کوله‌سنگی و حد فاصل مرز ایران – پاکستان کمین گرفته بودند، در مقابل شهید محمود دولتی و برادر و پدر بزرگوارشان که از ماموریتی ویژه بازمی‌گشتند، دچار هراس شده و آنها را مورد اصابت گلوله‌های ظلم و ستم خود قرار دادند. دقایقی بعد، پاره پیکرهای سوخته دو غواص دریای شهادت، تجسم دیگری شدند بر کتاب شهادت. بر قله رفیع شهادت، نام پاکشان جاودان باد.

منبع:وب گاه شهدای شاخص سیستان و بلوچستان